موضوع
روایت زندگی شهید مدافع حرم قدیر سرلک
نویسنده
لیلا صادق محمدی
سال انتشار
تابستان 1403
درباره کتاب
کتاب شقایقی در باد به زندگی این شهید از دوران کودکی تا زمان شهادت این شهید میپردازند.
شهید مدافع حرم قدیر سرلک متولد ۱۳ شهریور سال ۶۳ بود. رزمندۀ بسیجی که به صورت داوطلبانه برای اجرای عملیات مستشاری، به منظور دفاع از حرم حضرت زینب(س) و مبارزه با گروهکهای تروریستی به سوریه رفت. این شهید سالها به عنوان فرمانده گردان امام حسین(ع) سپاه ناحیه شهید محلاتی مشغول خدمت بود. شهید قدیر سرلک در 13 آبان سال 1394 در نبرد با تروریستهای تکفیری داعش در حومه حلب به شهادت رسیدند.
نویسنده در بخشی از مصاحبۀ خود برای معرفی اثر آورده است: تمام فایلهای ارسالی را مطالعه میکنم، مصاحبههای خام را میخوانم،خاطرات را برای چندمین بار میخوانم. طرح را مینویسم و آن را با روایت خاطرات همسر شهید آغاز میکنم. فیلم و کلیپهای به جامانده را میبینم و خاطرات را برای چندمین بار مرور میکنم تا عنوانی درخور شهید بیایم، خاطراتی که با پیگیریهای مکرر، جزئیات و مستندات دقیق تری از آنها به دست آورم.
شهید قدیر سرلک را عاشقی بینظیر مییابم که نه در دوران حیات آنطور که شایستۀ ایشان است شناخته شدهاند و نه بعد از شهادت. عشق را چنان زندگی کرده است که شقایقوار به لالهای بیهمتا مبدل گشته است.
نویسنده در شقایقی در باد تلاش کرده تا همۀ اطلاعات را مانند تکههای پازلی کنار هم بچیند و از تلفیق هنر داستاننویسی و خاطرهنویسی برای به تصویر کشیدن و ملموستر شدن وقایع و خاطرات استفاده کردهاست. با به کارگیری عناصر داستاننویسی، شخصیت، لحن، فضا، انواع کشمکشها و…. تلاش کردهاند تا شناخت شهید بزرگوار برای ردههای سنی مختلف ملموستر کنند.
برشی از کتاب:
«وقتی داریم از گروه حرف میزنیم یعنی کیها؟»
«جبهه النصره؟!»
«داعش؟»
«تحریر الشام!»
«تحریر الشــام همون النصرهســت دیگه، تازگیها اســم خودشــون رو عوض کردن که کارهایی که کردن معلوم نشه!»
نیروهــای نوجــوان همــه زدنــد زیــر خنــده! قدیــر درحالیکــه میخندید گفت: «احسنت مرحبا!»
حیدر از دور به قدیر و نوجوانهای مسیحی سوری نگاه میکرد. منتظر بود تا کلاس آموزشاش تمام شــود. شــنیده بود از زمانی که قدیر پایش به ســوریه باز شده، در کنار فعالیتهای مستشاری، آموزش نوجوانان سوری را هم به عهده گرفته بود. با پنج شــاگرد مسیحی شــروع کرد و حالا بیشــتر از 40 نفر کلاسش جمعیت داشت. خندهها که تمام شد قدیر ادامه داد: «همونطور که میدونین گروههای تروریستی مختلفی توی سوریه حضور دارن که مهمترینشون جبهه النصره که این اواخر نامش رو به هیئه تحریرالشام تغییر داده. دو گروه جیش البادیه و الملاحم هستند که در جنوب ادلب میجنگن. حزب الترکستانی الاسلامی از گروههای تروریستی وابسته به القاعدهست. کی میدونه این گروه از کجا اومدن؟»
کوچکتریــن عضــو کلاس دستش را بــالا کــرد و گفــت: «اجــازه؟!… از اســتان شینجیانگ در شمال غرب چین.»
قدیر با لبخند نگاهش کرد و گفت: «آفرین، این رو از کجا فهمیدی!»
-«این گروه یه شبکۀ تلگرامی داره که بیانیهها و فعالیتهای خودش رو از طریق فضای مجازی پخش میکنــه!..